...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

« گاهی سکوت سایۀ فریادهای ماست »


( استاد عزیزم « نوید جان » سپاسگزارم از اینکه در تک تک لحظات سرودن همراهم بودین )




« تقدیم به تو که هر لحظه با منی »





« گاهی سکوت سایۀ فریادهای ماست »




دیگر برای بی‌کسی‌ام کس نمی‌شوی


از خاطرم برو که مقدّس نمی‌شوی



مرز میان ماندن و رفتن اشاره‌ای است



یک لحظه مکث، پاسخ هر استخاره‌ای است



تقدیر من که لنگر تردید پس کشید



دریای اعتماد تو را بی‌خطر ندید



گفتم تو را و عشق تو را در قفس کنم



یا شاخ و برگ خاطره ها را هرس کنم



این مزرعه برای تو یک شوره‌زار بود



احساس من مترسک در انتظار بود



وقتی که هست‌های تو از جنس سایه شد



بود و نبود من همه جنس گلایه شد



تنها جنازه‌ای ز پلنگت به جای ماند



افسون ماه باز دلی را به خون نشاند



حتّی خدا که روز ازل صاف و ساده بود



قول مرا به کرکس و کفتار داده بود



چون لاشه روی سطح تباهی شناورم



باید که حمد و سوره بخوانم به باورم:



« مردی در این زمانه که نامردپرور است



افسانه‌ای زبان به زبان، نامکرّر است »



دل‌خسته از زمینم و دردم نگفتنی است



بغضم درون آینه طرحی شکستنی است



دلگیرم از هبوط که میراث آدم است



امّید بسته‌ام به محمّد که خاتم است



موسی عصای معجزه‌اش را کجا گذاشت؟!

 

شاید درون مدفن انسان به جا گذاشت!



مصلوب بر تقابل اجبار و اختیار



نزدیک می‌شوم به رهایی از این دیار

.
.
.
.
.
.


گاهی سکوت سایۀ فریادهای ماست



سر تا به پا سکوتم و ... این کل ماجراست


1392/01/15
نظرات 1 + ارسال نظر
نوید دوشنبه 9 اردیبهشت 1392 ساعت 20:32 http://parvaz-ta-khorshid.blogsky.com/

من دارم از میان شما کوچ می کنم...
درود بر تو شاعر
سکوت رو فریاد زدن اعجازه .
خوشا به حال تو که دیگران هم می تونن تو فریاد خاموشت صدای سکوتشون رو بشنون.
گاهی سکوت سایه ی فریادهای ماست...
چه لذت بخشه که می تونم با غرور به همه بگم شاعر این سروده ی دلنشین خواهر منه
دل خسته از زمینم و دردم نگفتنی است ...
قلمت جاوید شاعر

درود بر برادر عزیزم
باعث مباهاته که اولین کامنتی که دریافت میکنم از طرف شماست
زیبایی این مثنوی فقط و فقط به خاطر راهنمایی‌های همیشگی و بی‌دریغ شماست. از اولین لحظات سرودنش شما همراهم بودین و در تک‌تک ابیات شریک احساسم...
همونطور که تو انجمن گفتم شما سهام‌دار اصلی این مثنوی هستین.
خدا رو شکر می‌کنم بعد از سی سال برادری چون شما رو بهم هدیه کرد.
برادری که همیشه رویای من بود امروز سعادت حضورش تو واقعیت نصیبم شد.
بینهایت سپاسگزارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد