« من بیهویتم » بوی تعفن میدهد گنداب زندگی در ورطۀ تباهی و مرگ همیشگی هر ذرۀ وجود مسموم از تنفس فرزند آدم است اما به اشتباه انگشت اتهام رو سوی این و آن هر کوچک و بزرگ در این دیر ماتم است این لاشههای شوم در مسلخ حیات تندیسوارهای از جنس آدمند آلوده جسمشان روح سپیدشان از قتل بیامان عدالت در عالم است صلحی نه پیش رو است کشتار و انتقام نفرین و قتل عام کفر و نفاق و دشمنی از حد گذشته است انسان عصر ما محصور نفس خویش شیطان به تار و پود حضورش نشسته است این بار این هبوط راهی به ناکجاست خود مرگ مطلق است در واحۀ زمین در بین این جماعت انسان آتشین سوگند بر حقیقت یکتای اولین فریاد میزنم: « من بیهویتم » 1391/10/07
پایـــم بــه جهان و بـه وطــن دیـررسیـد
روحـم بـه خـدا قسم به تـن دیـررسیـد
وقتی مــرگ است زندگــی روی زمین
حتّــی اَجَـلــم بـــرای مــن دیــررسیـد