« در استحالهام » در سایۀ سکوت خود در استحالهام
در سایش مداوم این موج وارهها
با جزر و مد به ورطۀ تحلیل میروم
در شعلههای سرکش دلشورههای شوم
هر لحظه میگدازم و تبخیر میشوم
در این سکون که قاتل روح دقایق است
حجمی است در نهایت ابهام بر دلم
ابعاد آن فراتر از حدّ توان من
لبریز از شکستنم
خاموش و بیصدا
در زیر این فشار
با هر ترک به مسلخ تردید میروم
در مرز زنده بودن و در مرز احتضار
مجهول مانده عاقبتم در شکنجهگاه
گاهی چو زندگانم و گاهی جنازه وار
تشریح میشوم
در بستر زمان
با هر تلاطمی که به جان طعنه میزند
تحلیل میروم... در هرم جانگداز شررهای بیامان تبخیر میشوم... گاهی چو مردگان تشریح میشوم...
تسلیم این عذاب در استحاله عاقبت تعدیل میشوم
در بطن دوزخیترین ساعات عمر خویش
در زیر تازیانۀ بیرحم روزگار
1391/12/13