...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

« وقت آن است کنون تا به خرابات شویم »

«وقت آن است کنون تا به خرابات شویم»




تا به کی گمشدۀ راه خرابات شویم


در ره دوست به لب وصل مناجات شویم



زاد ره نیست همین ظاهر عابد به خدا


بهتر آن است به دل طالب دعْوات شوبم



علم مکتب به کسان فاش شود آخر کار


آن سزد تا به درون عالم نیّات شویم



لاف طامات زدن سهل بُوَد راهرو را


شاید آن است ز دل عارف حالات شویم



ظلمت شب به چراغی بشود محو ولی


به بُوَد تابع دل، دافع ظلْمات شویم



هر کسی خود به غلط حکم کند بر دگران


ای خوش آن دم که بر قاضی قضّات شویم



دست تقدیر گهی نازل و گه رافع ماست


به که در درگه حق ارفع درْجات شویم



ما که خود تیره و تاریم ز هرکردۀ خویش


خوش بُوَد وصل بدان غافر خطْیات شویم



دست دنیا به دمی باز دهد قافیه را


پس زجان نادم آن قابل توبات شویم



تا به کی شکوه‌گری بر در رزّاق انام


باید از جان و روان شاکر نعْمات شویم



چونکه هر دم به درِ غیر رَوَد روی نیاز


پس چه سان خاک در سامع اصوات شویم



چون در این دیر کهن هادی مطلوب نبود


به که خواهندۀ آن مهدی سادات شویم



ما که هر دست تمنّا به جهان پس زده‌ایم


وقت آن است کنون تا به خرابات شویم





1386/7/28
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد