« مرا به نام بخوان، این سکوت دلگیر است »
مرا به نام بخوان، این سکوت دلگیر است
در اینکه با تو بمانم همیشه تأخیر است
هزار مرتبه دورم، بخواهمت حتّی
ببین که فاصله اینجا اسیر تقدیر است
به انحصار کشید این زمانه احساسم
که انتشار حضورم به قفل و زنجیر است
زبانه میکشم ای دل ز تار و پود وجود
لهیب تبزده اینک نشان تطهیر است
طلسم آینه دیگر ز آه من بشکست
چو انعکاس حضورم به حال تکثیر است
مترسکان خیالی احاطهام کردند
در این زمانه که « بودن » به کام تفسیر است
اسیر ثانیههایم که پوچ میخواهند
مرا که جرعۀ جانم در اوج تبخیر است
مرا به نام بخوان، این حصار را بشکن
کنون که قصّۀ عمرم به دست تحریر است
ندای خفتۀ قلبم به عشق میخواند
مگو که «جام وجودم دوباره تسخیر است»
تمام فاصلهها پل میان ما بستند
چهقدر حوصله دارد زمان، ولی دیر است
1391/07/18