...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

« مسافر ویرانه‌های زندگی »

« رعد و برق »



صدای آسمان است این


که امشب باز بیدار است


کلاف عقده‌های روزگاران را


پریشان‌وار گریان است:


« که بس بیهوده می‌پاید شب و روزش پیاپی‌وار »


نمی‌داند که قلب این جهان مرده هم از جنس فریاد است


که هم‌چون او


پریشان‌وار گریان است...


1381/08/09


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد