...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

« بر شانه‌های خاک »

« تقدیم به دنیای غریب اشک‌های مادرم »


« بر شانه‌های خاک »



این‌سان گرفته‌وار


بر شانه‌های خستۀ این خاک مرده‌وار


آسوده‌تر ببار



این‌جا به غیر خاک


_ این تکیه‌گاه آه _


حتی صلیب شانۀ یک مرد روزگار


تنها به یک دقیقۀ بی نام و بی نشان


هرگز نشد نثار



این‌سان گرفته‌وار


اینک، در این زمان


در عصر خفتگان


با این طنین هق‌هقت


این‌گونه بی پناه


آسوده‌تر ببار



بر شانه‌های خستۀ این خاک مرده‌وار


چون آسمان پاک


از جان و دل ببار


از جان و دل ببار



1383/03/05


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد