« دوگانگی »
بندگانی ره به آخر بردهاند
بندگانی ز ابتدا واماندهاند
آن گدایانی که در ره ماندهاند
خویش را در بند شیطان کردهاند
ز آدمیت چونکه دور افتادهاند
خوی حیوانی خود را دیدهاند
از جهات جام جم گم کردهاند
در به در اندر طلب افتادهاند
چون طلب از بیدلانش کردهاند
چون گدایان از هدف جا ماندهاند
در دل آتش هبوطی کردهاند
این چنین از بندگی خط خوردهاند
چون به دست خویش آن را کردهاند
تا ابد در هرم دوزخ ماندهاند
آن کسانی که دگرسان بودهاند
راه را تا انتها پیمودهاند
گوش جان بر گفتۀ رب دادهاند
آنچه او گفت، در عمل آن کردهاند
گرچه گاهی حرف شیطان خواندهاند
عاقبت رو سوی حق آوردهاند
از هوای نفس چون رنجیدهاند
توبه بر درگاه رحمان کردهاند
خویش را دست خدا بسپردهاند
نفس را از غیر او بزدودهاند
روح حق را در درون پروردهاند
عافیت را در رضایش دیدهاند
سر به دامان خدا چون دادهاند
تا ابد در رستگاری ماندهاند
از بدایت کآدمی را زادهاند
روح و تن یکسان به آنها دادهاند
عدهای نور هدایت دیدهاند
نفس را از بیخ و بن برچیدهاند
در ره حق خون دلها خوردهاند
تا به درگاه خدا ره بردهاند
عدهای هم حرف شیطان خواندهاند
گرچه انوار هدایت دیدهاند
در دل بیراههها لغزیدهاند
این چنین از راه حق واماندهاند
1389/07/11