« تا فصل بیقراری چیدن که میرسی ... »
در بستر حریر تنت رام میشوم
با بوسههای ناب تو آرام میشوم
در حبس عاشقانۀ آغوش امن تو
بی آنکه متهم شوم اعدام میشوم
تا فصل بیقراری چیدن که میرسی
بر شاخه سیب وسوسهای خام میشوم
حالا که در طلسم زمان خواب رفتهای
هر شب اسیر خلسۀ اوهام میشوم
عمری است بند میزنم این زخم کهنه را
تا سرکشم تمام تو را، « جام » میشوم
در راه بازگشت تو شبپرسه میزنم
با حسرت عبور تو همگام میشوم
در گرگ و میش تیرۀ این انتظارها
خورشید بیقرار لب بام میشوم
در جستوجوی منطق دردم که عاقبت
بی تو اسیر فلسفۀ دام میشوم
سلام و سپاس آفرین دوست ارزشمندم بی نهایت لذت بردم چه زیبا و دلنشین سرودین
سلام چکاد عزیز
خطخطی های من به اشعار ناب شما نمیرسه
ممنون از حسن تعریفتون
پاینده باشید
زیبا بود ندا جان
برقرار باشی
سلام سعید جان
ممنون
khili dost dashtam.
سلام سولماز جان
ممنون که سر زدی
خوشحالم کردی
نوید جان آخرش بالاخره با پیشنهادی که فرمودین و خط فکریمو عوض کردین، خوب شد
مرسی که همیشه نظرات ارزشمندتون رو صمیمانه بهم انتقال میدین
تشکر
سلام نداجان
عجب غزل نابی شد.
آخرش رو به بهترین شکل ممکن جمع کردی و حسن مقطع رو رقم زدی
آفرین
دست ما رو هم بگیر
قلمت همیشه مطیع ذهنت باشه
یا...
سلام برادر عزیزم
تو انجمن یه بار برای یکی از نوشتههام واژۀ «ناب» رو استفاده کردید و فرمودین تو استفاده از این واژه خساست به خرج میدین...
اون موقع هم مثل الان متوجه شدم مهر برادرانهتون شامل حالم شده وگرنه من کجا و ناب سرودن کجا!
حضور شما تو انجمن و تو زندگیم معجزهای است از طرف خداوند و امیدوارم روزی نرسه که نمک بخورم و نمکدون ....
ممنون که با همراهی کردنتون تو تک تک ابیات دلنوشتههام، بهم انرژی میدین و کمکم میکنین تا بهتر بنویسم
آخرش بالاخره با پیشنهادی که فرمودین و خط فکریمو عوض کردین، خوب شد
مرسی که همیشه نظرات ارزشمندتون رو صمیمانه بهم انتقال میدین
حضورتون مستدام