...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

"... هیچ نیست"


« ...  هیچ نیست »




تازگی ها وسعت دنیا به چشمم هیچ نیست


زندگی غیر از کلافی کور و درهم هیچ نیست 



هر چه بر لوح حقیقت طرح انسان می کشم


حاصل کارم به جز تصویر مبهم هیچ نیست 



پشت سر را... پیش پا را... زیر و رو کردم ولی


جز نماد رد پای محو آدم هیچ نیست



سایه ی تقدیر سنگین است اما چاره چیست؟! 


سهمم از دنیای همراهان همدم هیچ نیست



ذوب شد بود و نبودم در هجوم شعله ها


مرهم زخمم به غیر از اشک نم نم هیچ نیست



در مسیر بی کسی با پای لنگان می روم


چون در آخر جز وداعی تلخ و محکم هیچ نیست...  




1392/12/08

نظرات 3 + ارسال نظر
میثم سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 16:03

mos یکشنبه 25 اسفند 1392 ساعت 22:47

اخساس میکنم در حنجرهات بلبلی اواز سر میدهد

زارا چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 11:14

کاش میشد همیشه شاد ببینمت

سلام زهرا جان
همیشه دوستی ذو در حقم تموم کردی و اعتراف میکنم در مقابل محبتت کم میارم
ممنونم که همیشه همراهم هستی...
شاد باشی دوستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد