« آوار واژه ها »
من از شکست آینه ها حرف می زنم
از بغض در سکوت خدا حرف می زنم
وقتی هوار می کشم " آوار واژه هاست "
از مرگ بیهوای صدا حرف می زنم
در جشن گفته های به ظاهر شنیدنی
از کفن و دفن عهد و وفا حرف می زنم
یک آن اگر کنار کشیدم هوس نبود...
از زخمه های جور و جفا حرف می زنم
هر بار نقره داغ شدم در میانتان
چون بر خلاف میل شما حرف می زنم
گیرم که زورتان به هرس کردنم رسید
من از جوانه های ریا حرف می زنم
بیهوده پای لنگ زبان را بریده اید
چون با نگاه غرق دعا حرف می زنم...
1393/2/25
گیرم که زورتان به هرس کردنم رسید
من از جوانه های ریا حرف می زنم
خیلی قشنگ بود...
ممنونم رویا جان
دوست بامحبت و بامعرفتم
سلام
ندا خانم خیلی زیبا بود
خیلی وقت بودم دلم واسه شعر های زیبات تنگ شده بود
بیهوده پای لنگ زبان را بریده اید
چون با نگاه غرق دعا حرف می زنم...
ممنون
سلام محسن جان
ممنونم از حضور گرم و همراهی همیشگی تون
پاینده باشید
سلام
خیلی وقت بود که دلتنگ شعر تازه ای از شما بودم
گرچه دلگیر، ولی خیلی شعر زیبایی بود...«روح» داشت...کم پیدا میشن اینجور شعرا..ممنونم
سلام هامون عزیز
سپاسگزارم از حضور پرمهرتون
خوشحالم که اولین نظر برای این دلنوشته رو دوستی قدیمی به یادگار گذاشتن
ممنون که بزرگوارانه شعر خطابش کردین
سربلند باشید