...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

" رویا "


" رویا "



کاش برگردی و این غائله را ختم کنی


عاقبت قصه ی این فاصله را ختم کنی



مشت محکم به در گاله ی مردم بزنی


پچ پچ و حرف و حدیث و گله را ختم کنی


 

راه و رسم سفر از حافظه ام پاک کنی


بنشینی نفسی...  ولوله را ختم کنی



ریش و قیچی همه در دست خودت باشد و باز


قصد رفتن نکنی... مسئله را ختم کنی



یک دل سیر نگاهم بکنی ... بغض کنم


خشم خارج شده از حوصله را ختم کنی



بگذاری که در آغوش تو سرریز کنم


تا ابد مرثیه ی باطله را ختم کنی



همه ی خواب و خوراکم شده ای سی سال است


فرصتی نیست که این مشغله را ختم کنی



کاش از قافله ی مرگ جدا می ماندی


نشد افسوس ... که این غائله را ختم کنی ....



1395.1.5

نظرات 3 + ارسال نظر
علی روستا چهارشنبه 23 تیر 1395 ساعت 03:38

سلام‌ ندا جان
امیدوارم خوب باشی
خیلی لذت بردم خستگیم در شد
به امید موفقیت بیشتر
سلام برسان

سلام علی جان
مرسی سر زدی
دلمون تنگ شده براتون
تو هم سلام برسون
به امید دیدار

هیچ کس چهارشنبه 2 تیر 1395 ساعت 10:59 http://toghyanesokoot.blogfa.com/

کاش از قافله ی مرگ جدا می ماندی

نشد افسوس ... که این غائله را ختم کنی ....


گرچه تلخ
اما عالی سرودی
ممنون که می نویسی

سلام رویا جان بامعرفت
ممنون که سر میزنی و یادم میکنی
رد پای مهرت همیشه در قلبم ماندگاره
زنده باشی و دلت شاد باشه

نوید دانایی جمعه 20 فروردین 1395 ساعت 19:53 http://sheroadab.ir

سلام
اگرچه خیلی وقت بود که قلم رو زمین گذاشته بودین ، اما همچنان طبعتون روانه و شعرتون خوندنی ...
برقرار باشید

سلام
قدم رنجه فرمودین
این طبع هر چی هست دست پرورده شماست ...
ممنون از حضور دلگرم کننده تون
زنده باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد