...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

« برگرد جوخه منتظر حکم تیر توست ... »



« برگرد جوخه منتظر حکم تیر توست ... »





لعنت  به من که خاطره ها را فروختم

یکباره شعله ور شدم از ریشه سوختم


آتش زدم به خرمن هر آنچه بین ماست

ای وای از زبان ... که از احساس من جداست


حالا که لای منگنه گیر است جان من

سوهان نزن تو حداقل بر روان من



حرف و حدیث تازه تری دست و پا نکن

بی معرفت ... برای جدایی دعا نکن


خروارها بهانه به خرجم نمی رود

افکار آمرانه به خرجم نمی رود


گفتی حریم آینه را تار کرده ام؟!

حال و هوای زار تو را خوار کرده ام؟!


دندان لق این همه تردید را بکن

آماده ی سفر نشو ، بیهوده جا نزن


.

.

.


رفتی و راه خویش گرفتی و رد شدی؟!

کی پشت پا زدن به دلم را بلد شدی؟!


برگرد جوخه منتظر حکم تیر توست

این لاشه تا نهایت دنیا اسیر توست


برگرد ماشه را بکش آب از سرم گذشت

شلیک کن ... که بغض دلم بی صدا شکست


.

.

.


دیگر حریم آینه را " ها " نمی کنم

از سر گناه وارده را وا نمی کنم 


هی در مسیر رد شدنت پر نمی کشم

در کوچه باغ خاطره ات سر نمی کشم 


آرام سر به جوخه ی تسلیم می نهم

حکم  آن چه خواستی بده، من وانمی‌دهم...






1395.2.11

نظرات 4 + ارسال نظر
نوید دانایی شنبه 23 فروردین 1399 ساعت 16:19

یعنی مرا ندیده گرفتی و رد شدی؟
بانو تو کی ندیده گرفتن بلد شدی؟

سلام نوید جان
چقدر از دیدن پیامهاتون خوشحال شدم
دقیقا تحت تأثیر این بیت شما بودم

kianoush یکشنبه 21 شهریور 1395 ساعت 16:15 http://maktabedoost.blogfa.com

سلام دوست عزیز

وب جالبی دارین و در صورت تبادل لینک هم اطلاع بدید

متشکرم

هیچ کس چهارشنبه 2 تیر 1395 ساعت 10:57 http://toghyanesokoot.blogfa.com/

سلام
ممنون شاعر
مثل همیشه خواندنی و دلنشین...
دست حق یارت

فاطمه شنبه 18 اردیبهشت 1395 ساعت 13:50

عالیییییییی. امیدوارم فقط یه شعر بیشتر نباشه و احساس درونیتون شادتر باشه.

سلام دوست عزیز
ممنون از حضور گرمتون
خوشحالم که به دلتون نشست
زنده باشین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد