« پرنده، پرواز، آواز »
گفتم:
پرندگان را
پرواز و پر گشودن
در آسمان سرودن
یعنی حیات و بودن
گفتی:
درنگ باید
شاید شکستهبالی
در آسمان پرواز
مشکل توان پریدن
گفتم:
شکستهبالان
پروازآشنایان
در سایهسار خورشید
باید ز غم رهیدن
گفتی:
فرشتهخویی
چتر نگاه خود را
باید که پر گشاید
تا آن شکستهبالان
در سایۀ امیدش
بغض صدای خود را
بتوان ز دل زدودن
گفتم:
شکستهبالان
در جستوجوی خورشید
از بغض این مصیبت
_ هرچند دیر یا زود _
اما توان رهیدن
گفتی:
اگر که آنان
تسلیم سایههایند
پس در حصار عادت
شاید به باد دادند
آداب پر گشودن
گفتم:
خموش بادا
کان مرغکان بیدل
شاید که گاهگاهی
در سایهسار خورشید
آرام جای گیرند
اما
سلوک پرواز
یا انعکاس آواز
نتوان ز دل زدودن
1382/07/23