« بغضی نشسته بیخ گلوگاه بودنم »
بغضی نشسته بیخ گلوگاه بودنم
شاید بهانه ای ست برای سرودنم
یک حرف درمیان، به دلم طعنه می زنم
از آن که در نگاه تو یک دانه ارزنم
گاهی به پرتگاه شماتت رساندی ام
شرمنده از خودم شدم، از این که یک زنم
با ته نشین خاطره ها سر نمی کنم
هر بار وعده می دهی تا وقت خرمنم
با دست اگر که پس زدی با پا کشاندی ام
دیگر نگو که باعث و بانی فقط « منم »
حالا اگر که رفتنم قصد نهان توست
باشد به چشم، راهی هر کوی و برزنم...
1392/12/09
هرکسی شعر به چشمان تو تقدیم کند
مثل این ست که رقاصه به باکو ببرد
عزیزم
درود بر شما
غزل های خوش آهنگتون همیشه برام خوشاینده.
احساستون سرشار.
نوروز فرخنده
نغمه ی پرند ه ای افسونکر را میتوان شنید
بهار همیشه بهار است حتی اکر زیر خاکستر باشد