...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

ای کاش ناخدا به دلم اعتنا کند


" ای کاش ناخدا به دلم اعتنا کند"


چیزی نمانده تا که سکوتم صدا کند

فریاد، ضجه، بغض نهان، کودتا کند


چیزی نمانده این همه آشوب و انقلاب

پس‌پرده‌های فاجعه را برملا کند  


اهریمن از درون به دلم طعنه می‌زند:

هی تو! چه کرده‌ای که خدایت دوا کند!؟


می‌ترسم این حرامی ترسوی بی‌بخار

تیری حواله بر من یک‌لاقبا کند


در پرتگاه خوف و رجا ایستاده‌ام

ای کاش ناخدا به دلم اعتنا کند


پا پس نمی‌کشم به خداوندی خدا

باید قضای آه مرا خود ادا کند



1398.8.27


بازار سیاه فکرهایم داغ است



" بازار سیاه فکرهایم داغ است "




این درد که می‌کشم برایم خوب است

وقتی که مسیر زندگی مطلوب است


انگار که پتک در سرم می‌کوبند

این همهمه‌ها نتیجه‌ی سرکوب است


از فتنه‌ی ذهن دور خود می‌پیچم

مسموم شدن بهای این آشوب است


بازار سیاه فکرهایم داغ است

هرچند که جنس، جنس نامرغوب است


دربند خیال و فکر و اوهامم باز

شاید تب تند خوردن مشروب است


لعنت به هبوطی که به فکرم واداشت

این قصه به آدم از ازل منسوب است


جنگ است میان دیو و دلبر اما 

شیطان درون در انتها مغلوب است



1398.8.12


هذیان‌واره‌ای در دو بیت مستقل


هذیان‌واره‌ای در دو بیت مستقل ...


.

.

.

جرم نکرده‌ای به تو نسبت نداده‌اند

گندم نخورده‌ای که بدانی هبوط چیست


از اوج آسمان به زمینت نخوانده‌اند

باران نبوده‌ای که بدانی سقوط چیست

.

.

.


?/?/1396

در حیرتم، گویی خدا بدجور خواب است




      " در حیرتم، گویی خدا بدجور خواب است "




یکریز بعد از رفتنت حالم خراب است

دنیای بیرون وسعتی در یک حباب است


ردّ تماسم میدهی هر دفعه بدتر

این عشق ساکت پیشه  اسباب عذاب است 


گفتم که در خود حل شوم بی هیچ پرسش

جانم ولی درانتظاری بی جواب است


صبری ندارم بیش از این، لعنت به دوری

سرریز کردن های من از التهاب است


در خود شکستم چون سکوتی چند ساله 

این کودتا در من، به نوعی انقلاب است


کابوس این مدت امانم را بریده

در حیرتم، گویی خدا بدجور خواب است


باور ندارم بی تفاوت بودنت را

پایان این پنهان شدن، کشف حجاب است


بیهوده بازی می کنی با این پیاده

وقتی یقین داری که شاهت کیش و مات است




1398.8.6