" ای کاش ناخدا به دلم اعتنا کند"
چیزی نمانده تا که سکوتم صدا کند
فریاد، ضجه، بغض نهان، کودتا کند
چیزی نمانده این همه آشوب و انقلاب
پسپردههای فاجعه را برملا کند
اهریمن از درون به دلم طعنه میزند:
هی تو! چه کردهای که خدایت دوا کند!؟
میترسم این حرامی ترسوی بیبخار
تیری حواله بر من یکلاقبا کند
در پرتگاه خوف و رجا ایستادهام
ای کاش ناخدا به دلم اعتنا کند
پا پس نمیکشم به خداوندی خدا
باید قضای آه مرا خود ادا کند
1398.8.27