...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

« نغمه‌پرداز سکوت »

« نغمه‌پرداز سکوت »



در دیاری که سکوت شهر شب


با طلوع چلچراغ دیدگان پر نور بود


نغمه‌پرداز دل بی‌تاب من


واژه‌های مبهم عشق تو بود


کز درون روشنای آینه


بازتابش بر دلم افتاده بود


لیک اکنون که سکوت شهر شب


تک چراغی را به دل حسرت بَرَد


پرده‌های عشق را هم این سکوت


ناجوانمردانه درهم بشکند


باز در قلب کدامین آینه


نغمه پردازد دل بیمار من؟!



1381/05/14
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد